دور شدنت را می نگرم
دستانم در بدرودی خاموش
نامت خشکیده بر لب هایم
چشمانم تهی از هر احساس
رفتنت را نظاره می کنم
بدون آن که
حتی یک بار به تو گفته باشم
"دوستت دارم"...
در ابتدا فقط درس میخواند. بعد، مجبور شد در کنار درس خواندن کار هم بکند. مادرش می گفت: «کار که عیب نیست!»
اما مادرش نمی دانست که کار کردن برایش عیب می شود وقتی هر روز صبح خانم معلم در دفتر مشق سفیدش با خط درشت بنویسد «صفر» .