آلن ریکمن، یا همون پروفسور اسنیپِ هری پاتر امروز فوت کرد.
شاید در این دوران دیوانگی، پر از جنگ و تنش در سراسر جهان، و در این ایام امتحانات، پرداختن به این موضوع به نوعی سبکسری و کوته فکری به نظر بیاید. اما برای من، شخصیت اسنیپ جزئی از شش سال خاطرهی کودکی به حساب میآید. شخصیتی مرموز که از هشت سالگی با او آشنا شدم. در طی آن سالهایی که هری پاتر میخواندم، شخصیت اسنیپ با وجود تمام کارهای نفرت انگیز و کلام تلخش، به نوعی برایم جذاب بود و همواره معتقد بودم رازی در پس این چهرهی تلخ نهفته است. حدسهایی هم میزدم که در نهایت در چهارده سالگی به درستیشان پی بردم و همین بسیار موجب هیجانم شد. در پایان نیز از مرگ نابهنگامش بسیار غمگین و شوکه شدم. صحنه را همانگونه ترک کرد که آغاز کرده بود: تلخ و مرموز، به همراه غمی که خواهی نخواهی با ورودش به صحنهی داستان وجودت را فرا میگرفت. به جرئت میگویم جادوی واقعی کتابهای هری پاتر در پس چهرهی سوروس اسنیپ نهفته بود...
این روزها مجموعههای فانتزی و تخیلی به قدری زیاد شدهاند که شاید دیگر هری پاتر خوانی آنقدرها جذاب به نظر نیاید. دیگر گذشت آن زمانی که یک سال برای نوشته شدن جلد بعدی کتاب، و چند ماه هم برای ترجمه شدنش صبر میکردیم! این روزها میشود به کتاب فروشی رفت و کل مجموعه را یک جا خرید. یادم میآید که هربار کتاب جدید هری پاتر منتشر میشد، نهایت تلاشم را میکردم تا آن را آرام بخوانم. چون میدانستم تا خواندن جلد بعدی باید حداقل یک سال صبر کنم! و این انتظار بسیار سخت و طاقت فرسا بود...در این یک سال بارها و بارها همان جلدهای قدیمی را میخواندم و برای خودم تفسیر میکردم. و تخیل میکردم که داستان در جلد بعد به کجا ختم خواهد شد...
به هرحال، هری پاتر هم بالاخره، با پایانی که تا حدودی قابل انتظار بود، تمام شد! و ما هری پاتر خوانها ماندیم و زندگیمان و این واقعیت که هرگز نامهای از هاگوارتز برایمان نخواهد رسید و هرگز شنل نامرئی و جغد نامهرسان نخواهیم داشت.
در بیست و یک سالگی، زندگی حتا بدون حضور داشتن در یک مدرسهی جادویی هم به نظرم هیجان انگیز میآید (هرچند مطالعهی فیزیک گاهی از شدت شگفتی به افسون میماند!) اما باز هم هر از گاهی، دلتنگ هری پاتر میشوم. دلتنگ داستانهایش و بیش از آن، دلتنگ حسی که کتابهایش به من میداد. اینجور وقتهاست که کتابهای هری پاترم را بیرون میآورم و از جلد اول تا آخر شروع به خواندن میکنم در حالی که وانمود میکنم دوباره هشت سالم است و هیچ چیز از پایان داستان نمیدانم! و همین باعث میشود دوباره در سطر سطر داستان هیجان زده شوم...
به هر حال، زندگی آلن ریکمن هم به پایان رسید. قبل از آن که طبق خواستهاش به هشتاد سالگی برسد و برای نوههایش هری پاتر بخواند! مرگ او برایم معادل مرگ دوبارهی اسنیپ بود و پایان دورهی مهمی از زندگیام.
راستی اسنیپ که بود؟ شاید بد نباشد داستانش را دوباره بخوانم...
پینوشت:
+ After all these years?
- Always...