خداحافظی همیشه سخت است. فرقی نمی کند که بخواهی شخصی را که دوست داری ترک کنی، یا مکان تولدت را. همیشه یک حسی ته دلت هست که بگوید نرو! همیشه دم دمای خداحافظی که می شود، با خودت می گویی چه می شد و چه ها می کردم اگر می ماندم.همیشه وقت رفتن، تمام نگفته هایت، کارهای ناتمامت یادت می آیند. و حسرت می خوری که چرا نگفتی و نکردی. و این حسرت ها گاهی تا آخر عمر می مانند و مثل خوره درونت را می خورند.
حتی خداحافظی کردن از بارهای ناخوشایند زندگی هم می تواند دردناک باشد. تا مدت ها وجود باری خیالی را بر پشتت احساس می کنی. مانند معلولی که دست قطع شده اش گاهی درد می گیرد.
ـــ ربط عنوان و متن اصلی، فقط یک حس است. یا شاید بتوان گفت یک استعاره.